💠 توصیه و راهکار شهید به دوستانش برای رسیدن به شهادت
✔️ وحدتتان را حفظ کنید.
✅ جنسی که خریدارش خود خدای متعال است
وصیتنامه شهید محمد عبدلی حیدری
نام: محمد📣 رهبر انقلاب: نگذارید جوششِ خونِ شهیدان فروبنشیند؛ ۱۴۰۲/۹/۱۵
💠 سال 1365 به همراه کریم عازم جبهه شدیم، : برادرم به گردان حبیب ابن مظاهر رفت و من طبق معمول در گردان امام حسین (علیه السلام) بودم. کریم با گردان غواصی بود، آنها ساعت یک نیمه شب 19 دی ماه عملیات کربلای 5 را با رمز «یازهرا» آغاز کردند.
منتظر شکستن خط و دستور حرکت بودیم. ساعت دو بعد از ظهر با قایق راهی نبرد شدیم. درگیری در شلمچه شدت بیشتری داشت.
پس از چند روز درگیری، گردان برای سازماندهی مجدد و تجدید قوا به محل گردان بازگشت. به من دستور دادند به تبریز بروم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است.
در اهواز سوار قطار شدم و پس از ساعتها به تبریز رسیدم. بین راه پلاکاردی توجه مرا جلب کرد که روی آن «شهادت برادر کریم ابراهیمی معروفی مبارک باد» نوشته شده بود. فهمیدم که برادرم در راه شهادت، از من سبقت گرفته است.
راوی : حاج «رحیم ابراهیمی معروفی» برادر شهید
#شهید_کریم_ابراهیمی
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✍️ شهادت مرگ زیرکان است؛ مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است...بیانات رهبر انقلاب: 1368/05/25
💠 روز 17/مرداد/1342 در طلوع سپیده دم صادق در یک خانواده مذهبى در تبریز فرزندى زاده شد که نام او را رحیم نهادند. و از همان دوران کودکی، در جهت رشد فکرى و اعتقادى خویش به مطالعه کتب مذهبى و اعتقادى پرداخت.✍️ در عملیات کربلای 4 مصطفی الموسوی مسئول مخابرات لشکرعاشورا
برای آب بندی بیسیم ها در داخل آب طرحی داد که بعداً به کل لشکرها و یگان ها تامین داده شد
براساس این طرح کارخانه ایران یاسا تیوب هایی را به عنوان روکش برای بیسیمهای PRC تولید کرد
که در دو نقطه برای اتصال سیم گوشی دهنی و آنتن با بیسیم، سوراخ هایی تعبیه شده بود، که بعد از قراردادن بیسیم در داخل تیوب، سوراخ ها را با کش می بستیم و سپس آن قسمت را با گیریس آببندی میکردیم
تا هنگام ورود غواصان در داخل رودخانه، آب در بیسیم ها نفوذ نکند
#شهید_مصطفی_الموسوی
راوی :حاج کاظم احمدنژاد
📚سلسله اعصاب فرماندهی
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
📣 رهبر انقلاب در مورد خصوصیات #شهید_باکری در دوران جنگ فرمودند:
شجاعت فقط در جنگیدن نیست؛ شجاعت در تسلّط بر نفْس، شجاعت در گفتن، در نگفتن، در امساک کردن، در اقدام کردن ، همهی اینها خیلی مهم است.بسـم الله الـرحـمن الرحــیم
هفت ویژگی شهید
آیه
وَ لا تَحْسَبَنَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ[1]
ترجمه
و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
نکته ها:
ما بر مبنای قرآن که شهیدان را زنده می داند، به شهدای راه اسلام و خصوصاً شهدای کربلا سلام کرده، با آنان حرف می زنیم و توسل می جوییم.
b
تحلیل و جمع بندی شماره یک از عملیات والفجر 8
قسمت دوم
بهمنظور تجزیهوتحلیل عملیات والفجر 8 آن را بهطور صحیح موردبحث قرار داده تا انشاا... بتوانیم در عملیاتهای آتی بهرهبرداری لازم را از تجارب بهدستآمده بنماییم
الف- نقاط قوت خودی در قبل و حین عملیات
ب- نقاط ضعف خودی در قبل و حین عملیات
ج- نقاط قوت دشمن در قبل و حین عملیات
د- نقاط ضعف دشمن در قبل و حین عملیات
ه- حرکات احتمالی آینده دشمن در منطقه عملیاتی والفجر 8
الف- نقاط قوت خودی در قبل و حین عملیات به شرح زیر میباشد:
1 -نقاط قوت خودی قبل از عملیات
b
تحلیل و جمع بندی شماره یک از عملیات والفجر 8
قسمت اول
جمعبندی شماره یک عملیات والفجر (8)
تهیهکننده:
اطلاعات قرارگاه کربلا
به: گیرندگان
از: واحد ط.ق کربلا
موضوع: جمعبندی شماره یک عملیات والفجر 8
سلامعلیکم
بدینوسیله به پیوست یک نسخه از جمعبندی شماره یک عملیات والفجر هشت با پیوستهای مربوط به آن جهت اطلاع و بهرهبرداری لازم ارسال میشود.
توضیح اینکه پیوستهای مربوط به وضعیت خود در حین عملیات متعاقباً ارسال میگردد.
والسلام
مسئول اطلاعات قرارگاه کربلا
b
کراماتی از شهدا
خاطره ای تامل برانگیز ...
... 5 دقیقه قبل از اینکه برم یکی دیگه اومد نشست بغل دستم ، گفت : آقا یه خاطره برات تعریف کنم ؟ گفتم : بفرمائید !
یه عکسی به من نشون داد ، یه پسر مثلاً 19 ، 20 ساله ای بود ، گفت : این اسمش عبدالمطلب اکبری هست ، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود ، در ضمن کر و لال هم بود ، یه پسر عموش هم به نام غلام رضا اکبری شهید شده ، غلامرضا که شهید شد ، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست ، بعد هی با اون زبون کر و لالی خودش ، با ما حرف می زد ، ما هم گفتیم : چی می گی بابا !؟ محلش نذاشتیم ، می گفت : هرچی سروصدا کرد هیچ کس محلش نذاشت .
b
عملیات خیبر
پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی سراسر ارتش عراق، دشمن برای دست
یابی به پدافند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه ای که در مناطق کوهستانی، ارتفاعات
مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت؛ و در مناطق پست، با به کارگیری موانع مصنوعی
موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال، دشمن از موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان
بیشتر بهره می گرفت. در این میان، رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از نگرانی
دشمن نسبت به تهاجم قوای ایران کاسته بود. این موضوع در منطقه هورالعظیم بیشتر مشهود
بود، به طوری که دشمن هیچ گونه مانعی را برای ایجاد پدافند در غرب این منطقه در نظر
نگرفته بود. عراق هرگز نمی پنداشت آب گرفتگی وسیع هورالعظیم برای نیروهای پیاده ایران
قابل عبور باشد؛ و نیز گمان نمی کرد قوای مسلح ایران تلاش اصلی خود را در این منطقه
قرار دهند.
نام حضرت زهرا علیها السلام
مدت زیادی بود که شهید پیدا نمی کردیم.شکستن قفل این مشکل و پیدا کردن شهید فقط یک راه داشت، توسل به نام مقدس حضرت زهراعلیها السلام .
یک روز صبح با اعتقاد گفتم:امروز حتما شهید پیدا می کنیم بعد گفتم: این ذکر را زمزمه کنید:
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه علیها السلام
منم گدای فاطمه علیها السلام، منم گدای فاطمه علیها السلام
بعد گفتم:یا حضرت زهرا علیها السلام ما امروز گدای شماییم.آمده ایم زائران امام حسین علیه السلام را پیدا کنیم. اعتقاد داریم که هیچ گدایی را از در خانه ات رد نمی کنی.این را در دل می گفتم و حرکت می کردم در راه به یک تپه رسیدیم.همین طور که از تپه بالا می رفتیم یک برآمدگی دیدم. بی اختیار توجهم به آن جلب شد.
b
گفتیم یا اباالفضل، اباالفضل ها پیدا شدند
ایام عید بود. دقیقاً یادم نیست چه سالی، ولی آن شب مصادف شده بود با شب ولادت آقا امام رضا(علیه السلام). در سنگر بچه های 31 عاشورا مراسم جشنی برپا شد. آخر مراسم، نوبت من شد که بخوانم. نمی دانم چرا، اما دلم دامن گیر آقا قمر بنی هاشم شد. توسلی پیدا کردیم به جانب آقا. عرض کردم: ارباب! شما مزه شرمندگی رو چشیده اید نگذارید ما شرمنده خانواده شهدا شویم.
مراسم تمام شد. صبح قرار شد پای کار برویم. از بچه ها پرسیدم: رمز امروز به نام که باشد؟ فکر می کردم همه می گویند «یا امام رضا». آخر آن روز، روز ولادت آقا بود. اما حاج آقای گنجی گفت: بگو یا اباالفضل. گفتم: امروز روز ولادت امام رضا(علیه السلام) است. ایشان گفت: دیشب به آقا متوسل شدیم. امروز هم به نام ایشان می رویم عیدی را از دست آقا بگیریم. یا اباالفضل را گفتیم و حرکت کردیم.