بِسـمِ اللهِ اَلـرحـمَنِ الرّحــیِم
امام حسن از خلافت تا صلح
پس از شهادت امام علی(علیه السلام) مردم برای بیعت به سوی امام حسن(علیه السلام) شتافتند. آن حضرت بر منبر رفت و به ایراد خطبه پرداخت. با پایان خطبه، عبدالله بن عباس مردم را به بیعت فرا خواند. امام حسن بیعت عراقیان را با این شرط قبول کرد که با هرکسی که قصد جنگ داشت، بجنگند و با هرکسی که صلح کرد، صلح کنند.[۶۰] برخی، که آماده جنگ با معاویه بودند، از این سخنرانی برداشت کردند که امام حسن علیه السلام قصد صلح دار.[۶۱] آنان به سوی امام حسین شتافتند؛ اما آن حضرت خود را مطیع برادر دانست. آنان سپس بازگشتند و با امام حسن بیعت کردند.
بِسـمِ اللهِ اَلـرحـمَنِ الرّحــیِم
امام حسن از خلافت تا صلح
پس از شهادت امام علی(علیه السلام) مردم برای بیعت به سوی امام حسن(علیه السلام) شتافتند. آن حضرت بر منبر رفت و به ایراد خطبه پرداخت. با پایان خطبه، عبدالله بن عباس مردم را به بیعت فرا خواند. امام حسن بیعت عراقیان را با این شرط قبول کرد که با هرکسی که قصد جنگ داشت، بجنگند و با هرکسی که صلح کرد، صلح کنند.[۶۰] برخی، که آماده جنگ با معاویه بودند، از این سخنرانی برداشت کردند که امام حسن علیه السلام قصد صلح دار.[۶۱] آنان به سوی امام حسین شتافتند؛ اما آن حضرت خود را مطیع برادر دانست. آنان سپس بازگشتند و با امام حسن بیعت کردند. بدین ترتیب مسلمانان در سرزمینهای مختلف چون عراق، حجاز و ایران خلافت حسن بن علی را به رسمیت شناختند. در این میان منطقه شام که به شدت تحت نفوذ معاویه و یارانش بود در شمار بیعتکنندگان قرار نداشت.[۶۲]
بر اساس برخی گزارشها امام حسن قریب به پنچاه روز یا بیشتر، پس از شهادت پدر و بیعت مردم، در زمینه جنگ یا صلح هیچ اقدامی نکرد.[۶۳] نخستین اقدام امام پس از بیعت، افزایش صد درصدی مستمری جنگجویان بود.[۶۴]
جنگ با معاویه
هنگامی که معاویه از شهادت امام علی(علیه السلام) با خبر شد و فهمید که مردم با فرزند وی بیعت کردهاند، دو نفر را برای جاسوسی و تحریک مردم علیه امام حسن به بصره و کوفه فرستاد. امام حسن دستور داد هر دو را دستگیر و کیفر کردند.[۶۵] امام حسن(علیه السلام) نامهای به معاویه نوشت و خواست که تسلیم شود. وی در پاسخ به امام نوشت که اگر امام تسلیم شود، از اموال عراق هرچه بخواهد به او میدهد و بعد از مرگ معاویه هم خلافت به او میرسد[۶۶]
بیعت مردم عراق و تأیید ضمنی اهالی حجاز، یمن و فارس و پاسخ صریح امام به معاویه، راهی جز جنگ را برای معاویه، که در صدد تصاحب قدرت بود، باقی نگذاشت. از این رو، معاویه آماده پیکار شد[۶۷] و سپاهی ۶۰ هزار نفری برای حرکت به عراق آماده کرد.[۶۸] وقتی سپاه معاویه از پل مَنْبج، واقع بر رود فرات، عبور کرد، امام حسن(علیه السلام) از مردم کوفه خواست آماده جهاد شوند و حجر بن عدی را مأمور بسیج مردم کرد.[۶۹]
با عزیمت سپاه کوفه برای جنگ، امام در ساباط مدائن به سپاه پیوست و در خطبهای مردم را به همدلی و وحدت فراخواند و اصلاح ذات البین را بهتر از تفرقه و کینه و دشمنی برشمرد. از این سخنان مردم چنین دریافتند که امام قصد صلح با معاویه را دارد. از این رو عدهای او را به کفر متهم کردند و به خیمهاش یورش بردند و شمار زیادی از مردم او را ترک کردند[۷۰] همچنین معاویه در نامهای به عبیدالله بن عباس، فرمانده سپاه عراق، چنین وانمود کرد که امام حسن(علیه السلام) از معاویه طلب صلح کرده است و اگر عبیدالله همراهی با وی را بیدرنگ بپذیرد، وی را ولایت و مال فراوان خواهد داد. عبیدالله نیز به گمان اینکه امام درخواست صلح کرده، در فکر سودجویی شخصی برآمد و به خواست معاویه تن داد و شبانه همراه با شماری، حدود دو سوم سپاه، به معاویه پیوست.[۷۱]
از تأثیرات این رخداد این بود که برخی از رؤسای قبایل عراقی طی نامههایی از معاویه حمایت کردند. بعد از این قضیه معاویه قصد تطمیع قیس بن سعد، که فرمانده سپاه عراق شده بود، را نیز داشت که با شکست مواجه شد.[۷۲]
در همین اوضاع بود که معاویه دو نماینده برای پیشنهاد صلح نزد امام حسن فرستاد.
==========================================
امام حسن(علیه السلام):
«بخدا سوگند که آنچه ما را از جنگ با شامیان بازداشت نه شک بود و نه پیشیمانی،
بلکه [قبلاً] جنگ ما با شامیان با سلامت [فکر] و پایداری بود، اما [اکنون] دشمنی،
سلامت را ربود و بیتابی، پایداری را؛ و شما [کوفیان] در آغاز کارتان در صفین، دینتان را بر دنیاتان مقدم میداشتید،
ولی امروز دنیاتان را بر دینتان مقدم میدارید.»
تحف العقول، ص۲۳۴.
==========================================
صلح امام حسن
صلح با معاویه
معاویه دو نماینده برای پیشنهاد صلح نزد امام حسن(علیه السلام) فرستاد. این نمایندهها با بیان اینکه باید از خونریزی جلوگیری کرد، امام را به صلح دعوت کردند. آنان گفتند که خلافت پس از معاویه به امام میرسد. معاویه همراه آنان کاغذی سفید با مهر خود نزد امام فرستاد و از ایشان خواست که خود شروط صلح را بنویسد.[۷۳]
شروط و مواد صلح در منابع تاریخی و حدیثی از حیث نوع و تعداد متفاوت است.[۷۴] بر اساس آنچه بَلاذُری نقل کرده، مواد صلح عبارتاند از: این صلحنامه حسن بنعلی و معاویة بن ابی سفیان است. با او صلح میکند که ولایت مسلمانان را به او بسپارد بدان شرط که:
عبدالله بن حارث و عمرو بن سلمه بر این صلحنامه گواهاند.[۷۵]
در منابع، زمانهای متفاوتی برای صلح ذکر شده است، از جمله ربیع الاول سال ۴۱، جمادی الاولی و جمادی الاخره همان سال.[۷۶] مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف ربیع الاول را مشهورتر و صحیحتر دانسته است.[۷۷]
منابع :
- 60ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، بیروت، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۲۹
- 61بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۲۹
- 62ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، قاهره، ج۱، ص۱۴۰ـ۱۴۱؛ شیخ مفید، الارشاد، بیرت ۱۴۱۴، ج۲، ص۷ به بعد؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۸۳
- 63بلاذری، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۲۹
- 64ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۰۸ق، ص۶۴
- 65المفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۳۵۰.
- 66بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۳۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۱۳۱۱ـ۱۳۱۴؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ۱۴۰۸ق، ص۶۲، ۶۴ـ۶۷
- 67ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ۱۴۰۸ق، ص۶۸ـ۶۹
- 68ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۱۳۱۵
- 69ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ۱۴۰۸ق، ص۶۹-۷۰
- 70ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۱۳۱۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ۱۴۰۸ق، ص۷۱ـ۷۲
- 71ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف ۱۳۸۵ق، ص۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره ۱۳۷۹ق، ج۱۶، ص۴۲-۴۳
- 72نک: بن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف ۱۳۸۵ق، ص۴۲ـ۴۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره ۱۳۷۹ق، ج۱۶، ص۴۳ـ۴۴
- 73بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۳۷ـ۴۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۱۳۱۶ـ۱۳۱۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۰۸ق، ص۷۲ـ۷۴
- 74بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۴۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۱۳۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد، بیروت ۱۴۱۴، ج۲، ص۱۴؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ۲۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، ج۴، ص۳۳ـ۳۴
- 75بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۴۱-۴۲؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۶۲
- 76مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، اسد الغاله، ج۲، ص۱۴ـ۱۵
- 77مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۳۰۰